بر قله ایستادم،
آغوش باز کردم،
تن را به باد صبح،
جان را به آفتاب سپردم،
روح یگانگی، با مهر با نسیم،
با آب با گیاه، در تار و پود من جریان یافت،
موجی لطیف، بافته از جوهر جهان،
تا عمق هفت پرده تن را، ز هم شکافت،
من را ز تن ربود، "ما" ماند، راه یافته در جاودانگی. (فریدون مشیری)